عــــــــــــــــــشق ممنـــــــــوع

 آنقـ ـدر نیستـ ـی


كــه گاهــی حــ ـس مـی كنـم

عشـ ــق را نِسیـ ــه به مـ ـن داده*ای

بی تـابــ ـم !

نقـ ـد می خــواهـمــ ـت . . .



مـنـتـــــــظـرم ...

مـنـتـــــــظـر ِ یِک مـعـجـزه ی نـزدیـک

نـه دور

نـه خـیـلـی دیــر

و نـه غـیـــر مـمـکـن.

هـمـیـن کـه بـرگـردم

تـــــو مـنـتـــــــظـرم بـاشـی . . .



کاش همه یه "تو" داشته باشیم!

"تو"

نه شما...!

مطمئنم زندگی هممون پر از شماهای زیادی است... .



بـزرگـ ــــ بــود ... قـ ـوی بــود ...

همـ ـه بــه اون احتـ ـرام مـی گـذاشتنـد !!


شکـستـنـی نبــود بـ ـه ایــن سـ ـادگـی هـا ...

امـا زود درگـذشتـ ـــــ !!


غـ ـرورم را مـی گــویـ ـم ..

نـاگهـ ـان فــوتـ ــــ کـ ـرد ..!!



سخــت است ببـــازی

تمــــامــــ احـساس پاکـت را

و هنــــوز نفهمـیده باشی

اصلــــا دوستـــت داشــت ؟؟؟!!! 



تمام این شهر یک طرف

تو یک طرف

خیالت راحت باشد

من

طرف تو را

به مردم این شهر نمی دهم

.....!



بغض دارم مــیفروشــم....

به قیمــت یه نوازش دست تو..

به قیمــت یه آغوش امــن تو....

به قیمــت یه لحظه نگاه تو..فقط یه لحظه..



گنجشک ها لاف می زنند:

جیک...جیک...جیک...

جیک هیچ یکشان درنیامد تو که می رفتی! 



نکنه خدا نکرده سفر بهت بسازه

عوض کنه هوا تو آب و هوای تازه

نکنه خدا نکرده یادت نمونه اشکام

یادت بره چه خستم یادت بره چه تنهام



دوستت دارم های ساده!

عشقهای پیچیده!

قولهای عمل نشده!

حرفهای نگفته!

دروغهای مداوم!

میان اینهمه تو را چگونه جدا کنم



مــــے گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،،

مـــے گـُــویــَـنـــد تــُــومَــــرا بآ

یــِک جُمـــــلـــﮧ

یـِــک لَبـــــخـنـــد،،،

بـِـــﮧ بــازےمیـــــگیــــرے ... ... ...

مــــــے گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت، شِـــیطنـــتهــــآیت

و دروغ هآیـــت را نمــــے فَهمَــــم ... !!

مــــــے گویند ســــآده ام

اما تــــُـوایــטּرا باوَر نَکـُـטּ

مـــَـــــטּ فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم،

هَمیـــــــــטּ!!!!

و آنــــها ایــــטּ را نِمـــــــے فـَـــهمنــــد...




درونم غوغاست ...

ساده ميشکنم ...

با يک تلنگر کوچک ...
...
اين گونه نبودم ....

شــــدم ... !!



تاپ ترین نوشته : 

هر روز

تمام نیمکت های 5 بعداز ظهر را بی تو مینشینم

تمام شعر های بی تو را مرور میکنم

و تمام ساعت های 7 عصر را بی تو به خانه برمیگردم

اما...

من که دو پا بیشتر ندارم...

صدای نداشته ی قدم هایت را چه کنم 

از : orkidesepidعزیز 




هنوز هستند پسرانی که بوی مردانگی می دهند

در دستانشان عزت یک مرد واقعی لمس می شود. می شود به آنها تکیه کرد.

اهل ناموس بازی نیستند!

می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد ...

هنوز هم هستند دخترانی كه تنشان بوی محبت خالص می دهد

نابند، لمس نشده اند

هنوز هم هستند ! نادرند ! كمیاب اند ! پاك اند !

هنوز آدم هایی از جنس فرشته پیدا می شود...

كمیاب اند !

اما هستند ...



مرد نیستم،

اما...

تمام حرفم یک کلام است

.
.
.

تو ...

 

[ سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:متن های عاشقانه,عاشقانه,اس ام اس,, ] [ 1:33 ] [ AMIN ]


صبرت که تمام شد نرو...

معرفت تازه از آن لحظه آغاز ميشود

 


پيش خدمت؟؟!!!!

يک فنجان محبت

لطفا....



زندگي يک فنجان قهوه تلخ است

هنگامي که تو از پشت پنجره خيره به باراني،

نشسته بر صندلي




من انتظار تو را مي کِـــشم

تو مرا از انتظارت مي کـُـــشي ...

لعنت بر هر چه فتحه و ضمه وکسره




سلام کافه چي..

امشب نهقهوه ميخورم نه حتي چيز ِ ديگري

فقط برايش يک پيغام دارم !

اگر آمد به او بگو !

فلاني گفت :

تو که باشي مرا هيچ باکي از هيچ جاده اي نيست ،

با تو تا نا کجا هم مي آيم ،

حتي تا پشت ِ کوه ِ قاف !

تو فقط باش ،

همين !



"دستم" را بگير

و مرا ببر به دور "دست" هايي که

در "دست رس " هيچ "دستي" نباشم...



شب بود

چشمهاي ساکتم را بستم

به اين اميد که وقتي چشم باز ميکنم

تو باشي....

نگران نباش..صدسال ديگر سني نيست!






پس از 11 سال زوجي صاحب فرزند پسري شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسيار دوست

داشتند.فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزي مرد بطري باز يک دارو را در وسط آشپزخانه

مشاهده کرد و چون براي رسيدن به محل کار ديرش شده بود به همسرش گفت که درب بطري را

ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.پسر بچه کوچک

بطري را ديد و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسموميت

شديد شد و به زمين افتاد. مادرش سريع او را به بيمارستان رساند ولي شدت مسموميت به حدي بود

که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسيار از

اينکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.وقتي شوهر پريشان حال به بيمارستان

آمد و ديد که فرزندش از دنيا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان

آورد.فکر ميکنيد آن سه کلمه چه بودند؟شوهر فقط گفت: "عزيزم دوستت

دارم!"عکس العمل کاملاً غير منتظره شوهر يک رفتار فراکُنشي بود. کودک

مرده بود و برگشتنش به زندگي محال. هيچ نکته اي براي خطا کار دانستن مادر

وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت ميگذاشت و خودش بطري را سرجايش قرار مي

داد، آن اتفاق نمي افتاد. هيچ دليلي براي مقصر دانستن وجود ندارد. مادر

نيز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چيزي که در آن لحظه نياز داشت

دلداري و همدردي از طرف شوهرش بود. آن همان چيزي بود که شوهرش به وي

داد.گاهي اوقات ما وقتمان را براي يافتن مقصر و مسئول يک روخداد صرف مي

کنيم، چه در روابط، چه محل کار يا افرادي که مي شناسيم و فراموش مي کنيم

کمي ملايمت و تعادل براي حمايت از روابط انساني بايد داشته باشيم. در

نهايت، آيا نبايد بخشيدن کسي که دوستش داريم آسان ترين کار ممکن در دنيا

باشد؟ داشته هايتان را گرامي بداريد. غم ها، دردها و رنجهايتان را با

نبخشيدن دوچندان نکنيد.اگر هرکسي مي توانست با اين نوع طرز فکر به زندگي

بنگرد، مشکلات بسيار کمتري در دنيا وجود مي داشت.حسادت ها، رشک

ها و بي ميلي ها براي بخشيدن ديگران، و همچنين خودخواهي و ترس را از خود

دور کنيد و خواهيد ديد که مشکلات آنچنان هم که شما مي پنداريد حاد

نيستند.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
درباره وبلاگ

سلام دوستان من امین هستم 18 ساله از کرج امیدوارم از وبلاگ خودتون خوشتون بیاد نظر یادتون نره
آرشیو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 43250
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1


فال حافظ